گزارش ویژه از برگزاری دومین نشست از سلسله نشست‌های علمی پیرامون آموزش دوره‌ی ابتدایی و نقش آن در پیشرفت کشور

گزارش ویژه از برگزاری دومین نشست از سلسله نشست‌های علمی پیرامون آموزش دوره‌ی ابتدایی و نقش آن در پیشرفت کشور

دومین نشست از سلسله نشست‌های علمی پیرامون آموزش دوره‌ی ابتدایی و نقش آن در پیشرفت کشور با عنوان بازنمایی مسائل و چالش‌های اساسی آموزش و تربیت در دوره‌ی ابتدایی به همتِ دانشکده‌ی روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران برگزار گردید. 

در این نشست محمدمهدی نوید ادهم دبیرسابق شورای عالی آموزش و پرورش و مشاور وزیر، دکتر محمود امانی دبیرشورای عالی آموزش و پرورش و مدیرکل سابق دفترتالیف کتب درسی، دکتر خسرو باقری استاد دانشگاه تهران ، دکتر واعظ مهدوی معاون سابق امور عمومی سازمان برنامه و دکتر مسعود کبیری دانشیار پژوهشکده مطالعا آموزش و پرورش به سخنرانی پرداختند. محورهای بحث سخنرانان به ترتیب یاد شده عبارت بود از نقش معلم و چالش‌های نیروی انسانی در دوره ابتدایی، برنامه‌های درسی دوره ابتدایی و چالش‌های موجود، چالش‌های تربیت در دوره ابتدایی، دسترسیی به آموزش برای همه کودکان؛واکاوی تجارب مناطق کم‌تر برخوردار، زمان آموزش و چالش‌های یادگیری در دوره ابتدایی. 

 یکی از مسائل آموزش ابتدایی در ایران، کمبود ساعت آموزشی است.

 مسعود کبیری: درحالی‌که در اسناد بالادستی ساعات آموزش در یک سال باید 925 ساعت باشد، در عمل کمتر از 650 ساعت است. این میزان در مقایسه با کشورهای دیگر نیز بسیار کمتر است. زمان آموزش را به‌مثابه حق واقعی به دانش آموزان اختصاص دهیم. پیشنهاد می‌شود حدود 1 ماه و نیم به زمان فعلی آموزش مدارس بیفزاییم
نقش میزان ساعات آموزشی در بهبود کیفیت آموزش: بررسی بین کشوری و درون کشوری

بچه‌هایی که امروز در مدارس ما هستند، صدا ندارند و بیشترِ حجم مطالبی که در آموزش‌وپرورش مطرح می‌شود، بی‌توجه به حقوق بچه‌هاست. کیفیت آموزشی در حوزه آموزش‌وپرورش حجم اندکی را به خود اختصاص داده است و این نکته، اجحاف بزرگی به دانش آموزان است به این دلیل که آن‌ها هستند که محور آموزش هستند نه مدیر و معلم و … . بحث من دعوت به بازاندیشی در خصوص یادگیری دانش آموزان است.

میزان ساعات آموزشی سالیانه در پایه‌های چهارم و هشتم

متأسفانه کمترین زمان آموزش که در تیمز شرکت کرده‌اند مربوط به ایران است. از بین 645 ساعتی که در ایران داریم، 87 ساعت متعلق به علوم است، 112 به ریاضی، 143 ساعت به خواندن و 303 ساعت یعنی 47 درصد به دروس دیگر تعلق دارد. زمان اختصاص داده شده به دانش آموزان به‌شدت پایین‌تر از کشورهای دیگر است. زمان آموزش به‌عنوان مهم‌ترین فرصت یادگیری، به‌صورت کافی در اختیار قرار نمی‌گیرد.

زمان قصدشده و اجراشده در علوم و ریاضی

طبق اسناد بالادستی، دانش آموزان در هر پایه دوره ابتدایی باید 925 ساعت در مدرسه باشند. درحالی‌که این میزان در سال 2015، 645 ساعت بوده است. در سال 2019 نیز 627 ساعت بوده است. چه اتفاقی برای این یک‌سوم افتاده است؟ به نظر من مسئله‌ی ما روی زمانِ اجرانشده است وگرنه در اسناد بالادستی وجود دارد. (زمانِ قصدشده وجود دارد.)

بچه‌ها علاوه بر زمان آموزشی کمی که دارند، تعداد روزهای بسیار کمی هم در مدرسه هستند. دانش‌آموزان به‌طور متوسط 155 روز در مدرسه حضور دارند. از یک سال، کمتر از نصف بچه‌ها در مدرسه حضور دارند. ما پس از 2011، کاهش شدیدی در زمان آموزش دانش‌آموزان داشته‌ایم.پرسش این است که اگر زمان آموزشی بیشتر شود، تأثیری روی کیفیت دانش آموزان خواهد داشت؟ نتایج نشان می‌دهد که در خصوص ایران ممکن است این اتفاق رخ دهد. بین میانگین نمره دانش آموزان و روزهایی که در مدرسه هستند، یک رابطه منطقی وجود دارد. هرگاه زمان آموزشی بهتر شده، نمرات نیز مطلوب‌تر بوده است. در مورد علوم، خواندن و … این تغییرات مشاهده شده است. البته در برخی کشورها نیز این اتفاق رخ نداده است.

ارتباط درون کشوری بین ساعات آموزش و پیشرفت تحصیلی خواندن

بالاترین میزان ارتباط میان حضور در مدرسه و پیشرفت تحصیلی، مربوط به ایران است.پرسش این است که آیا این زمان 645 ساعت در همه مدارس به نسبت توزیع شده است؟ مدارس عشایری ما به‌شدت زمان کمتری دارند و کمترین عملکرد را نیز در یادگیری داشته‌اند.چرا برای تقویت مدارس دولتی، زمان آموزش را افزایش ندهیم؟ ما از 645 ساعت، باز هم کاهش داشته‌ایم و تعطیلی پنجشنبه‌ها، برگزاری جلسات مدیران و … نشان می‌دهد که بچه‌ها حدود 500 ساعت آموزش می‌بینند.

در این رابطه چند راهکار پیشنهادی وجود دارد: اول، زمان آموزش را به‌مثابه حق واقعی به دانش آموزان اختصاص دهیم. حدود 1 ماه و نیم به زمان فعلی باید بیفزاییم. نکته دوم این است که کشورهای اروپایی از زمان شروع تا تعطیلی مدرسه، بین آن‌ها وقفه‌های یک هفته‌ای می‌دهند تا تعطیلی آخر سال را کمتر کنند. در اسکاندیناوی چند تعطیلی بین مدرسه داریم. پس تعطیلی آغاز و پایان مدرسه‌ها در سال به حداقل می‌رسد که فراموشی رخ ندهد و تعطیلات مدیریت نشده را بتوانیم کنترل کنیم. ما در ایران در ابتدایی حدود 4 ماه تعطیل هستیم که ضرر زیادی در کیفیت آموزشی دانش آموزان داریم. ما کشوری 4 فصل هستیم و باعث شده در زمان موجود کاهش ساعات آموزش را داریم. به نظر من اختیارات باید به سطوح پایین‌تر مدیریتی داده شود اما استاندارد وجود داشته باشد. در ترکیه قانون است که مدرسه باید 185روز باز باشد. این استاندارد است و مدیران ذیل این استاندارد عمل می‌کنند.

 
 

 میانگین‌ها در فهم وضعیت آموزش‌وپرورش گمراه‌کننده است.

واعظ مهدوی:میانگین فضای آموزشی به ازای هر دانش‌آموز در کشور 5 است درحالی‌که در سیستان 3 مترمربع است. میانگین رشد دانش‌آموزی در کشور 4 و در سیستان 12 است. همه‌ی مشکلات ما ناشی از تبعیت از سرمایه سالاری و بنیادگرایی سرمایه‌داری است. بازار می‌گوید آموزش یک کالاست. درصورتی‌که دولت مسئول است.

باید به اصول مهم قانون اساسی رجوع کرد. در ماه 3 اصل سوم قانون اساسی بر «آموزش‌وپرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه، در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی» تأکید شده است. در ماده 12 همین اصل می‌خوانیم: «پی‌ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه‌های تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه.»

اصل چهل و سوم از «تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش‌وپرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه» سخن گفته است. این اصل همچنین بر تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به‌منظور رسیدن به اشتغال کامل تأکید کرده است.

می‌گویند قانون اساسی بر اساس سوسیالیسم بنا شده درحالی‌که این غلط است. دعوای سرمایه‌داری و سوسیالیسم بر سر مالکیت ابزار تولید است. درحالی‌که قانون اساسی ما هر دو نظام را نفی می‌کند. بحث قانون اساسی ما بر سر فراوانی ابزار تولید و آن را در اختیار همگان نهادن است.

اثر سیاست‌های فرابخشی بسیار بیش از سیاست‌های درون‌بخشی است. باید در دولت و در فرابخش به فکر کنترل تورم باشیم. چراکه همین موارد است که سیاست‌های درون بخشی را به هم می‌ریزد. همه‌ی کسانی که هنرشان به دانش‌شان است، اکنون بی‌ارزش شده‌اند. تورم، مالیات فقراست به ثروتمندان. اینجاست که نیروی کار ما تحقیر و تضعیف شده است. نهادهای بین‌المللی در واشنگتن نشستند و برخی کشورها را مجبور کردند که از آن سیاست‌ها(تعدیل ساختاری) پیروی کنند. کشورهای امریکای لاتین چنان تورمی داشتند که روی کالا قیمت نمی‌گذاشتند. در برزیل کودکان را می‌ربودند که اعضای بدن‌شان را به ثروتمندان پیوند بزنند.

کشورهایی که مانند آسیای جنوب شرقی مقاومت کردند، توانستند بر این چالش غلبه کنند. ما اما هنوز در حال تبعیت از همان سیاست‌های واشنگتنی هستیم. همه‌ی مشکلات ما ناشی از تبعیت از سرمایه سالاری و بنیادگرایی سرمایه‌داری است. بازار می‌گوید آموزش یک کالاست. درصورتی‌که دولت مسئول است. برخی اما می‌گویند دولت فقط مسئول امنیت باشد و همه‌چیز را رها کند.

ما در فضاهای آموزشی مرتب دچار کمبود هستیم. ما در طول سه برنامه کمبود فضای فیزیکی آموزشی خواهیم داشت.بسیاری شاخص‌ها در ایران مطلوب شده اما این از یک رویکرد توزیعی حمایت نمی‌کند. توسعه نامتوازن است. میانگین سرانه زیربنایی آموزشی ما در حدود 5.2 مترمربع است. درصورتی‌که برخی استان‌ها اساساً به همین هم نرسیده‌اند. برخی استان‌ها مانند سیستان و بلوچستان به 3 متر رسیده‌اند. 20 هزار میلیارد تومان نیاز است که فضای فیزیکی سیستان فقط بتواند به میانگین کشوری برسد. در بهترین حالت دولت و خیرین هزار میلیارد با خود به استان آورده‌اند. پس 20 سال طول می‌کشد که سیستان به وضعیت میانگین کشور برسد.

رشد دانش‌آموزی سه برابر میانگین کشوری بوده است اما فضای فیزیکی و امکانات و نیروی انسانی بسیار محدود بوده است.

تفاوت شاخص وجود دارد. عدم پوشش در سطح ملی در سطح ابتدایی در سیستان 7.4 است که حدود 6 برابر میانگین کشوری است. در واقع توزیع به‌غایت نامناسب است.

 

 

بازمانده از تحصیل ابتدایی در سیستان 39297 نفر است اما به‌صورت درصدی حدود 6 برابر میانگین کشوری است. این تعداد بازمانده از تحصیل به غیر از فاقدین شناسنامه و اتباع غیر ایرانی است.

 

مرز رویکردهای انتظامی و امنیت کجاست؟ آیا حوزه اجتماعی در درون این مرز قرار می‌گیرد؟ هر بچه‌ای که در ایران است باید به مدرسه برود. این بچه در مناطق محروم نباید خود به حوزه‌ی آسیب بغلتد. این را باید در محافل ترویج کرد که مسائل اجتماعی را باید دید چراکه نسبت به آموزش، بهداشت و زندگی اجتماعی این شهروندان مسئولیم.

عمق عقب‌افتادگی بسیار زیاد بوده است. باید اهتمام ملی به کاهش بازماندگی از تحصیل جلب شود. هم دولت، هم خیریه‌ها، هم مؤسسات غیردولتی و … نسبت به این افراد مسئول‌اند. پیشنهاد ما این است که در برنامه هفتم، کلیه اعتبارات عمران ملی و استانی مناسب‌تر توزیع شود. رالز عدالت را به‌مثابه انصاف می‌فهمد. انصاف حمایت از آن است که کمتر برخوردار است. پیشنهاد ما این است که اعتبارات بر اساس فاصله شاخص منطقه‌ای و استانی با میانگین کشوری توزیع شود. آنجا که محروم‌تر است بیشتر مورد توجه قرار گیرد. 70 درصد باید در جایی توزیع شود که نابرخوردارتر است.

 

 

در سال 1400-1401 حدود 977 هزار تارک از تحصیل داریم.
محمود امانی:  اولین چالش عدم دستیابی به فهم مشترک ملی در خصوص مأموریت دوره ابتدایی است. در دوره ابتدایی آگاهی همگانی در خصوص مأموریت و اهداف رخ نداده است. برنامه‌های درسی در این دوره در حال قربانی شدن هستند. مأموریت اصلی دوره ابتدایی این است که پایه ارزیابی شایستگی‌ها(نمره و …) حذف شود و بر یادگیری بچه‌ها تمرکز شود. چرا بهترین مدارس ما دولتی نیستند و غیردولتی‌اند؟ به این پرسش باید پاسخ ملی داد.

اکنون سامانه‌ی شهید محمودوند راه‌اندازی شده که آمار بازماندگان از تحصیل را به‌روز در اختیار می‌گذارد.با توجه به این آمار در سال 1400-1401 حدود 977 هزار تارک از تحصیل داریم.من سال‌های بسیاری مؤلف کتاب‌های علوم بوده‌ام. به نظرم، اولین چالش عدم دستیابی به فهم مشترک ملی در خصوص مأموریت دوره ابتدایی است. در دوره ابتدایی آگاهی همگانی در خصوص مأموریت و اهداف رخ نداده است. برنامه‌های درسی در این دوره در حال قربانی شدن هستند. مأموریت اصلی دوره ابتدایی این است که پایه ارزیابی شایستگی‌ها(نمره و …) حذف شود و بر یادگیری بچه‌ها تمرکز شود. زبان‌آموزی توسعه پیدا کرده و بسیار مهم شده است. اکنون شنیدن و سخن گفتن هم به خواندن و نوشتن افزوده شده است. مهارت‌های تفکر ریاضی، مهارت‌های فرآیندی نظیر مشاهده کردن هم از مهارت‌های مهم این دوره هستند. اخیراً نیز تفکر یارانه‌ای نیز طرح شده است.

دومین مأموریت این است که بچه‌ها را به رشد متوازن و متعادل برسانیم. تربیت‌بدنی، هنری، علمی، حرفه‌ای و … در این حوزه حائز اهمیت‌اند. مأموریت سوم، ایجاد یک هویت یکپارچه ایرانی-اسلامی است. راجع به این مأموریت‌ها هنوز به فهم مشترک و شفاف نرسیده‌ایم.هنوز روشن نیست که فضای کودکی به چه معناست؟ بحث شادی، بازی، تخیل، تجربه مستقیم، تحرک، زیبایی‌شناسی و … مواردی است که باید در کودکی به رسمیت شناخته شود. دوره ابتدایی ایران متضرر شده چراکه الگوی خود را از دبیرستان و پایه‌های بالاتر گرفته است درصورتی‌که باید فضا و دیسیپلین خاص خود را داشته باشد. تسری دوره دانشگاه به متوسطه و متوسطه به ابتدایی، کودکی را از دوران خود خارج کرده است. بچه می‌خواهد تحرک داشته باشد اما نیمکت‌ها می‌گویند که باید ثابت بنشینی.

چالش دیگری که در برنامه‌های درسی با آن مواجهیم، این است که پشتیبانی قوی آکادمیک برای اقدام‌هایمان نداریم. زبان‌آموزی ما از حیث خواندن و نوشتن، پیچیده است و آسان‌سازی حاصل نشده است. “ی” میانجی مثال مهمی است. اجازه گرفتیم که دوره ابتدایی با “ی” بزرگ بنویسد که آموزش آسان شود. استادی می‌گفت زبان انگلیسی برای اینکه آسان شود، 400 سال به آسان‌سازی تن داده است. ما از منظر آسان‌سازی آموزش به زبان نگاه نکرده‌ایم. به همین خاطر هم ریاضیات و علوم و … به کمک زبان‌آموزی ما نمی‌آیند. فقر زبان‌آموزی بسیار مهم است.روی رشته‌های آموزش ریاضی، ادبیات فارسی، جغرافیا و … در ایران کار نشده است. اینکه ریاضی و علوم و … چگونه آموزش داده شوند. افرادی برای این کار تربیت نشده است.

مسئله بعد فضای فیزیکی و تجهیزات دوره ابتدایی است. ما یک راهنمای روشن برای این کار نداریم. برخی فضاها بسیار خشک و بی‌روح است. برخی نیز پر از محرک‌های بسیار و اضافی است.

چرا بهترین مدارس ما دولتی نیستند و غیردولتی‌اند؟ به این پرسش باید پاسخ ملی داد.در جنگ محدودیت منابع بود اما همه‌چیز سر جایش است. اما وقتی به افزایش جمعیت بچه‌ها می‌خوریم، می‌گوییم دو نوبته می‌کنیم. باز جا نشد چه کنیم؟ از 26 مجاز به 48 می‌رسد. کلاس چرخشی یعنی معلم ثابت ندارد. امروز 67 درصد بچه‌های ایرانی در فضای آموزشی‌ای درس می‌خوانند که از تراکم مجاز بالاتر است. بچه در این کشور، زبان و مدافع ندارد. معلم صدایش را می‌رساند اما بچه هیچ محافظی ندارد. متضرر اصلی تمام دومینوهای تصمیم‌ها، بچه‌ها هستند.

 

 
 

تلقین یک مخاطره است. دلایل تلقین چیست؟ محافظه‌کاری مربیان و محافظه‌کاری فرهنگ‌ها.

خسرو باقری:صیانت نفس قانون حیات است. فرهنگ‌ها هم به همین علت محافظه‌کارند. اگر فرهنگ‌ها مقدس شوند دیگر نمی‌توان از آن‌ها پرسش کرد. به همین خاطر معلم نیز نمی‌تواند در فرهنگ دست ببرد. دیگر به‌سادگی نمی‌توان با فرهنگ چالش کرد. تصلب شرائین ذهنی در نتیجه‌ی رکود فرهنگی، موجب می‌شود که سکته‌ی تربیتی رخ دهد. در نتیجه قدرت بازبینی، ارزیابی و تفکر انتقادی و خلاق از بین می‌رود. 

نگاهی از منظر فلسفه تربیت به مسائل دوره ابتدایی

زاویه دید و دیده‌ها

  • نگریستن از زاویه کلان به مسائل دوره ابتدایی
  • دو مسئله و دو مخاطره در کمین تربیت دوره ابتدایی
مخاطره‌ی اول: تلقین فرهنگ

دوره ابتدایی، اولین ملاقات رسمی بچه‌ها با فرهنگ است. مواجهه‌ی غیررسمی در خانواده و مواجهه‌ی رسمی در دوره آموزش ابتدایی شروع می‌شود. تلقین به این معناست که ما ارزش و روشی را به کسانی بدهیم و آن‌ها به اعتبار اینکه از ما می‌گیرند آن را بپذیرند. مثلاً در ریاضیات شاهد منطق خاصی هستیم. اما ممکن است دانش‌آموزی مطلب ریاضی را فقط از معلم بپذیرد. این تلقین است.

تلقین مخاطره است. دلایل تلقین چیست؟ محافظه‌کاری مربیان و محافظه‌کاری فرهنگ‌ها. صیانت نفس قانون حیات است. فرهنگ‌ها هم به همین علت محافظه‌کارند. سعی می‌کنند خود را حفظ کنند تا بقا داشته باشند. علت بعد، تلقین‌پذیری دوره کودکی است. بچه‌ها در دوره ابتدایی چیزی بلد نیستند به همین خاطر در برابر یک دنیای پرادعا قرار می‌گیرند و از معلم و پدر و مادر می‌پذیرند. این یک کاتالیزور است. سومین علت هم تقدس فرهنگ‌هاست. اگر فرهنگ‌ها مقدس شوند دیگر نمی‌توان از آن‌ها پرسش کرد. به همین خاطر معلم نیز نمی‌تواند در فرهنگ دست ببرد. دیگر به‌سادگی نمی‌توان با فرهنگ چالش کرد.

نتایجی بر این تلقین مترتب است: بازتولید فرهنگی، به این معنی که وقتی ما تلقین می‌کنیم، همان چیز پیشین تکرار می‌شود. بازتولید یعنی رکود. رکود فرهنگی خود مخاطره‌آمیز است. از لحاظ تربیتی، تصلب شرائین ذهنی در نتیجه‌ی رکود فرهنگی، موجب می‌شود که سکته‌ی تربیتی رخ دهد. در نتیجه قدرت بازبینی، ارزیابی و تفکر انتقادی و خلاق از بین می‌رود.

 

مخاطره‌ی دوم: بی‌اعتباری فرهنگ  دلایل آن چیست؟

اول، بحران‌های برون‌زا: جنگ ستمگرانه مثل جنگ آمریکا و ویتنام. بعد از جنگ ویتنام در نظام آموزش‌وپرورش آمریکا بحران ایجاد شد.دوم، تعارض‌های درون‌زادِ فرهنگ: مانند قطب‌بندی ما در جامعه یعنی دوقطبی ایرانی / اسلامی. یکی از مشکلات ما از زمان مشروطه یک نوسان بوده است. یا نفی ایران یا نفی اسلام. این نوسانی است که در فرهنگ ما یک تعارض درونی ایجاد می‌کند و فرهنگ را بی‌اعتبار می‌کند.سوم، تعارض‌های بین فرهنگی: مانند تعارض سبک زندگی اسلامی / غربی. این تعارضات در سطح ابتدایی نیز قابل‌مشاهده است.

نتایج این وضعیت چه خواهد بود؟ یکی بحران ارزش‌ها و تزلزل ساختارهای اجتماعی است. نفوذ خود را در افراد از دست می‌دهند. نتیجه‌ی دوم، فرسایش فرهنگی در اثر اصطکاک‌های اجتماعی است.پیامدها: اول، رقابت در هنجارشکنی و دوم، تضعیف الگوپذیری است. خودِ معلم و استاد اعتبارشان را از دست می‌دهند. سومین پیامد نیز بحران هویت است.ما اکنون دچار تلقین فرهنگی هستیم چراکه بسیار مقدس و مرکزگراست. مسئله دیگر نیز بی‌اعتباری فرهنگی است که در طلیعه آن قرار داریم.

 

چگونگیِ مواجهه با مخاطراتِ ناشی از تلقینِ فرهنگی

وارد کردن تدریجی بچه‌ها در فضای دلایل. دو مفهومِ علل و دلایل را پیش چشم داریم. ما خیلی به علل متمایل هستیم. علل مبتنی بر زور است. اما دلایل مبتنی بر استدلال است. اگر بخواهیم تلقین فرهنگی را چاره کنیم، باید کم‌کم بچه‌ها را وارد فضای استدلال کنیم. این دلایل را هم بدهیم و هم بخواهیم. این باعث افزایش قدرت ارزیابی در بچه‌ها می‌شود.

دوم،عرضه‌ی معیارها در کنار محتواهای فرهنگی است. ما دو بخش معیارها و محتواها را داریم. معیار یعنی اینکه چرا باید این کار را انجام دهیم. اینکه چرا باید اخلاقی بود؟ این باید معیار و شاخص داشته باشد. معیار اخلاق چیست؟ آیا رفتار بوده یا نیت است؟ بچه‌ها را باید آرام‌آرام با معیارها آشنا کنیم. منطق معیار است و کسی که منطق می‌داند، مغالطه‌ها را تشخیص می‌دهد. این نیز عنصر دومی است که مانع تلقین‌پذیری می‌شود.

سوم، استقبال از پرسش‌ها و چالش‌ها و برخورد منطقی با آن‌ها. معلمان باید تسهیل‌گر چنین فرایندی باشند.

 

چگونگی مواجهه با مخاطره بی‌اعتباری فرهنگ

معرفی دو چهره‌ی ژانوس فرهنگی: ایرانیت و اسلامیت تاروپود درهم‌تنیده است. کار اسلام‌گرایان و ایران‌گرایان افراطی عبث است. آب در هاون می‌کوبند. کتاب‌های درسی ما باید مظهر این وحدت باشد. ایرانی + اسلامی= “ایرامی”

متأسفانه در سطوح کلان سیاست‌گذاری کشور مشکل داریم. هنوز نتوانسته‌ایم بین این دو تلفیق و ترکیبی ایجاد کنیم. این رویکرد تلفیقی(هیبریدی) هم در متون درسی و هم در تدریس معلم باید وارد شود.

مسئله‌ی بعدی، تأکید بر اشتراکات فرهنگی مانند منافع ملی است. تعارضات درونی که تجربه کرده‌ایم، سرطانی است که موجب نابودی جامعه می‌شود. چرا منافع ملی تا این اندازه به حاشیه رانده می‌شود. اشتراک فرهنگی باید مبنای کلاس‌های درس ما باشد. چرا اختلاف و تعارض را به اشتراک بدل نکنیم. در خصوص اختلافات فکری باید مدارا کرد. مدارا باید مبنای نظام آموزشی ما باشد. مهم‌ترین درمان اختلافات مدارا است.

همچنین باید اقتدار محتوایی معلم را تقویت کرد. ما دو نوع اقتدار داریم. اقتدار زوری و اقتدار محتوایی. اینکه بگویم من معلم هستم، یا من رئیس هستم. این تا حدی ارزش دارد که بتواند یک سازمان را مدیریت کند. اما اتوریته معلم و رئیس بر اساس اقتدار محتوایی است که پذیرفته می‌شود. معلم باید برای برخورد با چالش‌های بچه‌ها توانایی فکری داشته باشد.

آخرین نکته، بررسی غیرجانبدارانه سبک‌های زندگی غربی و اسلامی. ما باید بدون تعصب سبک‌های زندگی را ارزیابی کنیم.

 

 

 

ما در آموزش‌وپرورش پیشرفت‌هایی در دسترسی به فرصت‌ها داشته‌ایم. اما نمی‌توانیم بگوییم عادلانه و باکیفیت بوده است. این ناکامی بزرگ نظام تعلیم و تربیت ایران است.

حاجی ‌میرزایی:به نظر می‌رسد نسبت به چند دهه گذشته، از مجهولات خود کم نکرده‌ایم بلکه معلومات را به طرق مختلف بیان کرده‌ایم. کیفیت آموزشی امروز ما بهتر از گذشته نشده است.

ما در آموزش‌وپرورش پیشرفت‌هایی در دسترسی به فرصت‌ها داشته‌ایم. اما نمی‌توانیم بگوییم عادلانه و باکیفیت بوده است. این ناکامی بزرگ نظام تعلیم و تربیت ایران است. به نظر می‌رسد نسبت به چند دهه گذشته، از مجهولات خود کم نکرده‌ایم بلکه معلومات را به طرق مختلف بیان کرده‌ایم. کیفیت آموزشی امروز ما بهتر از گذشته نشده است.

یکی از دلایل ناکامی‌ها این است که مسائل آموزش‌وپرورش را مستقل از هم می‌بینیم. مسئله یک سیستم است و ناشی از اختلالی است که در این مناسبات و عناصر نظام آموزشی به وجود آمده است.

زمانی که من به آموزش‌وپرورش رفتم، اولین چیزی که موجب شگفتی بود، این بود که هیچ شاخصی برای اندازه‌گیری تحقق اهداف‌اش ندارد. این مقوله موضوع حکمرانان در زمان تخصیص بودجه و همین‌طور توجه سایر دستگاه‌ها نبوده است. 

 

 

 

 

 

در پایان لازم به توضیح است متاسفانه صحبت‌های سخنران اول آقای نوید ادهم به دلیل نقص فنی در پخش آنلاین در این گزارش پوشش داده نشده است. 

 

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *